ظهر شوهرم زنگ زِد گفت من ميخوام برم شهرستان واسه پسر داييش يه اتفاقي افتاده
تا شهرستانشون ٢ ساعت رَاهه
بعد من گفتم چي شده گفت اگه صلاح بود ميگفتم
بعد گفت كاري نداري گفتم از اول نداشتم و گوشي رو بدون خداحافظي قطع كردم
اومد خونه رفت دوش گرفت لباس پوشيد و پسرم رو هم برد
بعد يه ساعت زنگ زد گفت ميري خونه مامانت گفتم نه نميرم گفت پس ديگه نميزارم بري
منم اماده شدم رفتم
ديگه جوابمو نداد تا دو ساعت بعدش زنگ زد گفت به داداشت بگو مياد استخر بياد پايين
گفتم شب مياي دنبالم گفت اعصاب ندارم فعلا نميام
چيكار كنم؟