اونقدر حساس شدم ب رفتار مادرشوهرم ک تحمل صداشم ندارم

من نمیدونم چرا بعضیا فقط بخاطر سن بالا طرف ادمای مسن رو میگیرن 

واقعا این اساسی کمر بسته منو دیوونه کنه از روزی ک دخترشو از زندگیم بیرون کردم ده برابر قبل تلاش میکنه کاری ک دخترش نتونست کنه خودش تموم کنه 

آقا از سرشب ک گفتم شونه اضافه ندارم نشسته خونمون هی تا الان ی ریز داره حرف میزنه من رفتم تو اتاق درو بستم ک صداشو نشنوم از اون موقع ی بند بدون نفس کشیدن صداشو نازک میکنه و با پسرم حرف میزنه صداش عین دارکوب تو مخمه بخدا میگم ی بند ینی ی بند حتی نفس نمیگیره وویس از صداش گرفتم فرستادم برا دوستم میگم سرمو میزنم تو دیوار اگر نره خونشون 

ی لحظه در اتاقو وا کردم دیدم دستش تو کشوهای کنسوله معلوم نیس دنبال چیه لابد دنبال شونه میگرده😐

ی تیشرتی تنمه مال شوهرم بود یکساله داده من از روزی ک دادم تا الان هربار ،هرررررررربار ک مادرشوهرم تنم دید گفت میخاستم این تیشرتو ببرم برا خودم زیر لباسام بپوشم و من هربار جواب دادم در بیارم بدمت ،و اون گفت نه برا چیه منه ،و امشبم دقیقا همین حرفو تکرار کرد گفتم حرفا فراموشت میشه؟ گفت ن گفتم خب به نظرت این حرفو قبلا گفتی هنوزم لازمه تکرارش کنی اگر میخایش بدمت لاقل ی جمله از جملات تکراریت کم بشه ،گفت چی جمله تکراری ینی چی ؟ گفتم هر حرفیو صدبار میگی گفت صد بار ؟ چیو صد بار گفتم ؟ ( دوباره جنا گرفتنش و عقلش خاموش شد) گفتم هیچی رفتی درو ببند من از دست دخترش نجات پیدا کردم ولی از دست این خودکشی میکنم