۱۸ سالمه و از وقتی که یادم میاد این مرد داره عذابمون میده یه زره هم احساسی بهش ندارم همش تحقیر بد دهنی تهدید و دعوا با مادرم مادرم هم شدیداً عصبی شده اصلا نمیشه باهاش حرف زد همش میگه فقط به خاطر شما موندم همه از دور زندگی مارو میبینن میگن خوشبه حالشون نمیدونن این مرد واقعاً چه جوریه همه جا تو جمع زن و بچه خودشه تحقیر میکنه هرزه صدا میکنه اصلا یه پدر به دخترش که سالی یه بار از خونه بیشتر نمیره مدام میگه حرف های زشت و فحش های جنسی میده کافیه چادر نپوشی دیگه تمومه ایشالا فدای دختر عموت بری گوه اونم بهتر از توعه این وسط فقط تو فکر خواهر و برادر کوچیک ترم هستم که دارن هرچی من از بچگی تجربه کردم تجربه میکنن وقتی میبینم مامانم خود زنی میکنم و خواهر کوچیکم میترسه و گریه میکنه نابود میشم