2777
2789
عنوان

خاطره زایمان طبیعی من

| مشاهده متن کامل بحث + 1854 بازدید | 36 پست
خلاصه بعد چندروز به مامانم گفتم و خواهرم و بعد دو سه هفته به خانواده ی همسر... بماند که من توقع رفتا ...

عزيزم وقتي نوبت زايمانت برا آخر شهريور بوده اسفند بيشتر از هفت هفته بوده ها

اشتباه تايپ كردي فك كنم🤔

🍓🐣🍒

پنچ دقیقه بعد حس وحشتناکی تو کمر و لگنم حس میکردم حس میکردم کمرم داره میشکنه و یچیزی داره میاد پایین... ماما رو صدا زدم گفتم یه چیزی وسط پام حس میکنم داره میاد گفت نه اون حس دفعه تازه کیسه آبت پاره شد کفتم بخدا خیلی درد دارم تا معاینه کرد گفت وای این فول شده سر بچه پایینه سریع ویلچر بیارین به خانم دکترم زنگ بزنین بیاد سریع...

من رفتم رو تخت زایمان اذان پخش کردن و من فقط از ته دل جیغ میزدم میگفتم خداااااا دارم میمرم.... دردش چند دقیقه میگرفت ول میکرد... همه کادر آماده بودن دکترم رسید.. مامانم میگه پله ها رو بدو بدو میکرده... میگفتن چاردرد که میگن همینجاست برای همه دعا کن اما من فقط جیغ میزدم میگفتم خدایا دارم میمیرم خدایا کمکم کن....  

دکتر میگفت عزیزم جیغ نزن زور بزن میگفتم نمیتونم دیگه نمیکشم...حس میکردم تموم استخونای بدنم و دارن میشکنن کمرم داشت باز مبشد داشتم میمردم...سه بار اذان پخش کردن که اثرش از صدتا اپیدورال و وریدی بهتر بود فقط از خدا میخاسم کمکم کنه و همه رو دعا میکردم... با جیغ میگفتم مامان بیا دیگه. پسرم بیا توروخدا... 

دیگه تصمیم گرفتم برای نجات خودم جیغ نزنم و فقط دو سه تا زور محکم زدم که یهو ساعت هشت و نیم صبح پسرم با وزن ۳۲۰۰ با فشار فقط سرش درد داشت بدنش و اصن نفهمیدم خارج شد و باورتون نمیشه راحت راحت شدم... سبک.. واقعن آرامش بعد از طوفان... تو فیلمم هست پسرم و گذاشتن بغلم میگفتم خدایا شکرت خدایا شکرت.. جونم مامان ...

دکتر شروع کرد به بخیه زدن گفتم خانم دکتر اگه میشه برام زیبایی بخیه کنین که گفت سعی میکنم از داخل خوب جمع کنم....

بعد از بخیه خودم از تخت اومدم پایین رفتم دسشویی بعدش اومدم دراز کشیدم گفتم فقط میخام بخابم که برام صبحانه و چایی نبات و خرما اوردن.. گفتن بخور بعد بخاب... صبحانم و خوردم و پسرم و اوردن شیرش بدم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

فقط میتونم بگم دوران بارداری و زایمان مث یه خوابه.. بهترین زمان برای هر زنی... استرس و فکرای بیخود و از خودتون دور کنین... برای زایمان خیلی اصرار به نوع زایمان نکنین بسپارین بخدا و حرفای دیگران و اعم از بخیه زیاد.. گشادی واژن.درد و... دور کنین چون واقعن هر بدنی متفاوته و این چیزا فقط استرس وارد میکنه... یروزی دلتون برای وقتایی که نی نی تو شکمتون بود و لگد میزد و حتی زایمان با وجود همه ی سختیاش تنگ میشه چون واقعن بعد از زایمان همه چیز تمونه و احساس میکنین بخدا رسیدین و مادر شدین....

ببخشین دیگه پسرم خیلی ناآرومی میکنه من برم اگه سوالی داشتین بزارین آخر شب جواب میدم...  امیدوارم همه طعم زیبای مادر شدن و بچشن و هرکسم نداره مطمئن باشه خدا صلاح ندونسته و هنوز وقتش نیست..‌فعلا

چقدر خاطراتت زیبا بود امیدوارم همیشه شاد و پیروز باشی 

من عاشق خاطرات زایمانم خیلی توش انرژی هست 

چقدر برام جالب بود که اذان پخش کردن چه حس خوبی واقعا منتقل میشه 😍

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792