تو روستایی یه مراسم مذهبی بود
منو شوهرمو پسرم غذای نذری گرفتیم داشتیم پیاده یه مسیری رو برمیگشتیم یهو سر راه یه عمارت خوووشگل سرسبز وسط کویر دیدیم رفتیم داخل هاج و واج درو دیوارو نگاه میکردیم یهو یه پیرزن خوووشگلو خوش تیپ و مهربون مارو از داخل عمارت صدا زد دعوتمون کرد داخل اون عمارت خونه ش بود ماهم رفتیم ازمون با مهربونی پذیرایی کرد کمی صحبت کردیم اخرش ک میخواستیم بلند بشیم بیایم ب هر کدوممون یه پاکت داد تشکر کردیم اومدیمبیرون نگاه کردیم داخل پاکتا ۳ تا اسکناس بود هر سه هم خارجی بود ما فقط تونستیم دلارشو تشخیص بدیم اون دوتاشو اصلا نمیشناختیم یادمم نمیاد ولی مبلغ چشم گیری بود در کل
انقدد این خواب حس خوبی داشت بیدار شدم کلی حالم خوب بود تعبیرش چی میشه بنظرتون؟؟