پریشب من و نامزدم و پسر خالم و نامزدش خونه خاهرم دعوت بودیم از خونه ما تا خواهرم ۳۰دقیقه راه هست. بعد پریشب مارو دعوت کرد یکمم کار داشتیم طول کشید تابریم بعد شب نشسته بودیم دورهم خیلی دیر رفتیمخونه مثلا ساعت سه و نیم اینا میدونم خیلی دور بود ولی ما همیشه اینجوری نیستیم نهایت یک و دو میریم خونه. بعد نامزدم رفته بود خونه مامانش بیدار شده بود انقددرر باهاش دعوا کرده بود آره چرا رفتین خاک بر سر بیشعورت تو راه میگی جلوتونو چاقو میزنن شمارو دختره هم هربلایی خواستن سرش میارن توهم میکشن به نامزدم گفته بود .نامزدمم گفته بود اگر بخای اینجوری کنی من اینجا پیش شما زندگی نمیکنم. گفته بود به بابای (یسنا) یعنی من زنگ میزنم و ازین چرت و پرتا. نامزدم به من گفت منم خیلی ناراحت شدم بعد عصرش بهمنزنگ زد خ ونه خالم بودم گفت کارت دارم گفتم بگو تو اتاقم گفت چرا تو و علی دیشب این موقع اومدین و من میخاستم خودموبکشم و علی برای چی ساعت سه اومده و بیاین ادامشو بگم
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.