سر ی مراسمی من نرفتم مادرشوهرم امشب خونشون هی گف نیومدی مردم میگن کوره کچله چه عیبی داره نمیاد میگن آدمیت نداره قاطی آدم ها نمیشه این جمله هارو چند بازار پشت هم گف ما تو مطبخ بودیم (منو مادرشوهرم)منم گفتم تقصیر من نبود فلانی نخواست بیام ..انقد گف یهو گریه ام درومد سریع گف گریه نکن ولش کن بابا میفهمه منو دعوا میکنه خلاصه با بدبختی جلو خودمو گرفتم یکی دوساعت نشستیم دیگه زودتر از همیشه بلند شدیم
تو راه بغض داش خفم میکرد اشک جمع شد تو چشمم یهو همسرم دید گف چیشد باز؟؟؟؟؟؟