اگر میتونی کمک کنی و خودت کم نیاری،بخون؛
یه چیزی رو میگم،اگر خواستی خودت برو دستشو بگیر و ناجی شو،شاید شد..
یه پسره سی ساله س،اعتیاد داره..
از پارساله میشناسیمش
میگ پدر مادرم یه زمانی شهرک اندیشه میشستن،میگه ترک نمیکنم چون ولم کردن..
و آواره و بی سرپناه یه شهرستان دیگ شده خودش..
واقعا از سادگیش معتادشده،
کارش وجب کردن خیابونه،
جای خاصی برا خواب نداره،گهگداری میبینیمش،گاه میخنده پیش خودش و گاه فقط توخودشه،لباساش مثل بقیه معتاداس افتضاح،پارسال عید مردم بردنش آرایشگاه و لباس تمیز دادن،میگفت بخاطر حموم نداشتن خیلی اذیت میشه،دیروزم دیدمش تو بد وضعی بودمشخص خیلی وقت حموم نرفته..
گاهی دستش چای میدن،
ما اسمشو گذاشتیم( نه والا)،چون هرچی ازش میپرسی میگه نه والا😊پارسال همسرم پرسیده بود میخوای ترک کنی،گفته بوده نه والا،گفته بوده آخه چرا،میگفته هروقت مامان بابام اومدن دنبالم همه چیز درست میشه،اونا ولم کردن و.. درست پدر مادرش حق دارن شاید آسی شدن،ولی اینم آدمه و دلشکسته،نمیدونم..
الان نیاید نگید اوووه انقد از این واجب تر ،کودک کار که تو سرما مونده و یتیم هایی که گرسنه ن،بیمارای بدون پول.
خب اینم غریب تو این شهر و بی کس..
اگر میتونی بیا یه سرپناه اجاره کن براش،بذار یه کم استراحت کنه،ب خودش بیاد،حموم بره غذای گرم بخوره،شب عید زیر سقفی آروم بگیره،دوسه جلسه مشاوره بره،شاید شد..
این تو خیابونای اصلیه همیشه،جای خاصی نداره،
اینجا شهرستان و راحت میشه پیداش کرد،حتما دکه ای هایی که زیاد اونجاها دیده میشه میشناسنش،
دوتا سوال بپرس ازش اگ تو جوابت گفت نه والا،بدون خودشه🥲
آدرس میذارم براتون:شهرستان نظراباد،محله رسالت،فقط قسمت محمدابادش ،اون اول هاش دکه هست،شاید بشناسنش،
از پارسال خواستم تو اینستا درخواست کمک مستقیم با خودش رو بذارم براش،ولی تاپیج میزدم،کی میخواست ببینه اصلا و پربازدیدبشه،خودش که از دنیا بی خبره😔و کسی هم نیست سراغشو بگیره حتی.
من یک خانومم،نمیتونم بیشتر از این پیگیری کنم،نمیدونم کسی پیدا بشه ،جاشو پیدا کنه یا نه،ولی راحت از کنار هم نگذریم،من بعداز یکسال فکر که چجوری ب مردم بگم شاید کسی پیداشه،پناهش بده،اخر امروز با دیدنش دیگ طاقت نیاوردم و اینجا بیان کردم،
الان نیاید نگید بیا دستتو بگیرم ببین چقدر از این مورد هست،،خودمم مبدونم،
میگن یکی صدفها رو پرت میکرده تو دریا،یه نفر دیگ میاد میگ داری چیکار میکنی،میگه دارم نجاتشون میدم،طرف میخنده میگه همشونو میتونی نجات بدی،میگه نه ولی یکیشو که میتونم.
مثل برادرتون،مثل فرزندتون،مثل دوستتون؛
نه والا رو نجات بدید