2777
2789

 مرزی تا دیوانگی ندارم دلم نمیخاد بترسونمتون کارد به استخونم رسید ک تاپیک زدم اگه می‌ترسید نخونید

بازم موجودات ماورایی خونمون شروع کردن به اذیت آزار

البته خودمو نه  نی نی مو قبلا پسر بزرگم میدید ولی نمی‌ترسید ازشون الان نی نی ایم میبینه

اوضاع خیلی بهم ریخته این دفه علاوه بر اینکه میبینه اذیتش هم میکنن وحشت میکنه واقعا

چندوقت پیش رفتیم تو اتاق بخابیم همین که دراز کشیدیم رو تخت یهو نگا کرد سمت در اتاق و زد زیر گریه هی میگفت اون آقاهه کی بود نگاه کرد تو اتاق و رفت اون آقاهه ترسناک بود چرا اومده بود خونه ما و خلاصه گذشت و یه شب اومدیم بخابیم باز دیدم اخم کرده زل زده به روبروش میگه آه این باز اومد بعد داد زد سرش برو دیگه برو خونه خودتون گفتم مامان اونجا ک کسی نیس گفت اون اوناهاش بعد با لج و گریه میگف نچ ببین نمیره هنوز داره نگا میکنه بهش بگو بره پاشدم همون نقطه ک پسرم نشون داد رو زدم گفتم برو خونتون ببینم بعد از پسرم پرسیدم رفت؟گفت نه پرید رفت اونجا

سقف خونه رو نشون داد😭

باز گذشت فرداش گف ا‌ون اونجاس دیگه جدی نگرفتم حواسشو با قصه پرت کردم و خابید ظهر بود منم کنارش دراز شدم تو گوشیم بودم دیدم وحشت زده بیدار شد هول نشست نگاه کرد اون گوشه سقف بعد چشاش از وحشت گرد شد بعد انگار ک یکی حرکت کنه تو سقف نگاه پسرمم دنبالش کشیده میشد اینور سقف باز میرفت اونور سقف انگار ک یکی بدوعه ب چپ و باز برگرده بدوعه ب راست

باز یشب موقع خاب گفت اون اونجاس و به هربدبختی زورکی باباش خابوندش شبا تا صبح جیغ زد و گریه کرد و انگار تو خاب یکی کتکش میزد از خاب می‌پرید میگفت مامان چرا منو میزنی یا میگف چرا دعوام میکنی یا تو خاب دستاش حالت کتک زدن داش انگار ک یکی رو میزد صبح پاشدم زنگ زدم مامانم همون روز پاشد با بابام اومدن خونم بلکه اوضاع پسرم خوب شه کمی شب دوم ک خابیدن خونمون صبحش بیدارشدم رفتیم صبحانه مامانم تا همسرمو دید بهت زده گفت تو کی اومدی مگه نیم ساعت پیش نرفتی بیرون همسرم گفت نه من ک خاب بودم مامان

مامانم گف خودم دیدم ک رفتی

خلاصه یه چندوقتی مامانم بود و الان باز چندروزه رفته دائما بقره تو خونه پخشه کارم بجایی رسیده ک بجای لالایی هم بقره میزارم بازم امشب موقع خاب یه حرفایی زد دستاشو میزاشتم رو چشاش ک نبینه میگفت چشاش ترسناکه  جدی نگرفتم گفتم ببین گلهای رو دیواره گلهای رو پرده اس نترس و خابید و نصف شب دیدم پاشده و گوله گوله اشک میریزه و میلرزه گفتم چیشده مامانی گفت اون منو زد و خودشو پرت کرد تو بغلم انقدر ترسیده بود ک تا دوساعت حاضر نبود جدا بشه ازم که بزارمش روی پام بخابه باز

همسرم میگه خیالاته توهم بچگی هست ولی

چون بچگی تا بزرگسالی خودمم درگیر بودم و میدیدم و به هرکی هم میگفتم باور نمی‌کرد

الان حرفاشو باور میکنم پسر بزرگمم بچگیش میدید ولی اونو نمیزدن دوبار خونه عوض کردم هرکار بگید کردم سرکه ریختم ۴گوشه خونه اسپند زیاد دود میکنم حرز امام جواد خریدم و تماما بی فایده بوده بعضی ها میگن برو پیش دعا نویس ولی ن اعتقاد دارم و ن جراتشو

درمونده شدم چکار کنم 😢

من نگرانشم از ساعت ۳بیدار بودیم تازه بزور خابوندمش😔

من این روزا ی حال دیگه ای دارم......جهان من لباس تازه میپوشه...‌‌منو تو دیگه تنها نیستیم چون که....خداباما نشسته چای مینوشه.....

الهی عزیزم 

کاملا درکت میکنم 

به یه مرجع تقلید زنگ بزن بگو 

ببین راه و چاره ای دارن 

به بچه م فکرمیکنم،به حس بارداری ، حس شیر دادن به یه تیکه از وجودخودت و عشقت ، حس نفس کشیدن های ریز ریزش تو بغلم خیلی اوقات تو درونم حمل میکنم . با خودم میگم خدایا میشه من بچه خودم رو ببینم!  🌷   دوستان گلم این امضای من بود سالها ...بعد معجزه خدا رو دیدم دلتون خواست سر بزنید به تاپیک خاطره زایمانم ...امیدوارم خدا به هر کس دلش میخواد به حکمت و مصلحت خودش ببخشه...🥰 برای شفا و سلامتی پسرم دعا کنید لطفا سپاس❤️

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

تو این قرن که روانشناسی اومده و روانپزشک هست حرز امام جواد و سرکه! خب ببرش دکتر. در ضمن خواب درسته ن ...

۶صبح از آدمی ک بیخابی کشیده و ذهنش بهم ریخته غلط املایی میگیرن؟


من این روزا ی حال دیگه ای دارم......جهان من لباس تازه میپوشه...‌‌منو تو دیگه تنها نیستیم چون که....خداباما نشسته چای مینوشه.....

صدای اذان بگذارید با صدای نسبتا بلند داخل فضای خونه پخش بشه.

قرآن زیاد بخوانید، چهارگوشه خونه قرآن بگذارید.

من خودم قبلا یه سری چیزا می دیدم.

با تشکر.

به نام خدا. با سلام.  «آسمان فرصت خوبی است، اگر پر بکشیم... به افق های دل انگیز خدا سر بکشیم...»  «درخواست دوستی با جنس مخالف پذیرفته نمی شود، ما اهل این کارا نیستیم.»  «تاریخ تولد الکی است.»  «کاربری جدیده بنده قدیمیم.»  «لطف کنید قبل از گزارش زدن موضوع رو به خودم اطلاع بدید، چون شماره دیگه ای برای تعلیق شدن ندارم.» با تشکر.

تو رو خدا از اون خونه برید بیرونمیشه برای من صلوات بفرستید🙏

کجا برم آخه دوتا خونه عوض کردیم اونا با منن از بچگی 

دیوانه شدم دیگه 

گاهی از خودمم میترسم دیگه اتفاقات رو قبل از اینکه کسی بهم بگه میفهمم 


من این روزا ی حال دیگه ای دارم......جهان من لباس تازه میپوشه...‌‌منو تو دیگه تنها نیستیم چون که....خداباما نشسته چای مینوشه.....
فقط آیه الکرسی نجاتت میده

یه پلاک طلا داره سنجاق کنم بهش 

یا منظورت اینه صورتشو بزارم تو خونه

من این روزا ی حال دیگه ای دارم......جهان من لباس تازه میپوشه...‌‌منو تو دیگه تنها نیستیم چون که....خداباما نشسته چای مینوشه.....
فقط آیه الکرسی نجاتت میده

ببخشیدد صوت منظورم بود

من این روزا ی حال دیگه ای دارم......جهان من لباس تازه میپوشه...‌‌منو تو دیگه تنها نیستیم چون که....خداباما نشسته چای مینوشه.....

مرمری جان قرآن بخون.هم آروم میشی هم بچه آروم میشه من دختر ۸ساله م میدید هنوزم بعد دوسال درگیریم کمتر شده ولی هنوز مشکل داریم.به پسرت سوره های کوچیک قرآن یاد بده.

چرخ بر هم زنم ار جز به مرادم گردد،من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک💖
سیخ و چاقو و قرآن و سیر بذار بالا سرت و تو اتاقا بچه بودی مامانت یا کسی بردت پیش دعا نویس؟؟؟؟ یکی ...

نه مادرم اهل این کارا نبود ولی مادربزرگم یعنی مادره پدرم بشدت اهل دعا گرفتن و جادو جمبل بود و همیشه یادمه بچه ک بودم میخاستم برم مدرسه در خونمون خیس بود و کاغذ دعا هم بود 

مگه ربطی داره؟

من این روزا ی حال دیگه ای دارم......جهان من لباس تازه میپوشه...‌‌منو تو دیگه تنها نیستیم چون که....خداباما نشسته چای مینوشه.....
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
توسط   zariqwp  |  20 ساعت پیش
توسط   bff_  |  1 روز پیش