شوهرم خیلییی بچه مامانیه مثلایهفته سرکاره یهفته خونس اون یهفته ک خونس همش پاییته ظهرمیره پایین تاشب شب میادشام میخوره دوبارهدمیگرده دخترمم ک یسالشه میبره ومنوتنهامیدارن منم قهرم بامادرشوهرم ایناوطبقه بالاشونیم واینکه هرتصمیمی بخایم بگیریم فقط نظراونامهمه براش بگن نکن نمیکنه من هرچی گریه کنم بگم این کاروبکن نمیکنه مثلای مسکن مهرنیکمه کاره خریدیم ب باباش میگف میخام بزنمش ب اسمت ب زنم نگید وهرچی التماسش کردم یهفته گریه کردم گقتم بزن ب اسم خودت آخرش زدب اسم باباش و۱۰۰ملیون پول داریم داده مامانش انداخته توحسابش خلاصه میره همه جزئیات زندگیمونوبهشون میگه وغیبت منومیکنن همشون ولی من جرات نمکنم اسم خانوادشوبیارم میشه دعوا حالادیشب اومدم خونه بابام گفته باپولی ک حساب مامانته خونه اجارا کن تاوقتی خونه خودمون تکمیل میشه اونم گف ن اون ۱۰۰ملیونومیخام بدم جای قسط خونه تکمیلیل شه،خلاصه اومدم خونه بابام تصمیمموگرفتم نمیخام برگردم ب اون خونه گفتم خونه اجاره نمیکنی طلاقم بده مهریموبده