منو شوهرم خونشون تنها بودیم.بابا و مامانش رفته بودن کرج قرار بود شب بیان!!نگو نظرشون عوض شده و پدرشوهرم تنهایی برگشته ک خانومش دوسه روز بمونه!!
هبچی دیگه همسرم گفت من میرم بیرون یکم خرت و پرت بگیرم تو شام نزار فقط به خودت برس!!!اون رفت منم تو اتاق یکم آرایش اینا کردم و لباسامو خواستم عوض کنم!!!تا شورت خوشگله رو پوشیدم در خونه باز شد فکرکردم شوهرمه!!گفتم عزییییزم چه زود اومدی طاقت نیاوردی یکم دیرتر منو بااین ست لباس جدید ببینی!!یکم اومدم سمت در اتاق دیدم پدرشوهرم با چشمای از حدقه در اومده وایساده وسط خونه!!!
نگو بنده خدا دیده سروصدایی نیست فکرکرده ما نیستیم!!همه اون لحظات ضایع شدن شاید سی ثانیه طول کشید ولی وقتی دیدمش برام یه عمررررر گذشت😂😂😂😂