آها اینم یادم اومد.ی بار با نامزدم رفتیم پارک بعد الکی ب مامانم گفتم دارم میرم پیش الهه درس بخونیم بعد تو پارک خواستم با الهه هماهنگ کنم سوتی نده واسش فرستادم:ببین الهه من با مهدی رفتیم دور دور ب مامام گفتم خونه ی شمام اگ گفت بگو شبنم همین جاست بعد اشتباهی رفت واسه داداشم یعنی اون لحظه ک فهمیدم آرزوی مرگ کردم