2777
2789

من دوستم کار اداری داشت تهران برای معلم و رسمی شدن باید میومد 

منم راهی شدم باهاش بیام جمعه که هم پسری ک دوستیم ببینم اگر از همدان بیاد تهران 

یا هم ی تفریح بشه برای بار اول در زندگی ۲۷ ساله

من و دوستم اکی شدیم دختر خالش هم اکی شد

سه چهار روزه بریم ب خانوادم دروغ گفتم منم میرم برای کارای معلمی و شرکتی شدن

اونا گفتن برو بطور معجزه آسایی اجازه دادن

خلاصه همه چی ب روال بود قرار بود حمعه راه بیفتیم 

مادر دوستم گفت منم میام و همه چی بهم ریخت

یکی هم بهمون آدرس دعا نویس داده بود ک ب دوستم گفته بودن برو تورو بختت رو بستن نمیتونی ازدواج کنی و کارات اکی نمیشه و رسمی نشدی 

ما همش مسخره میکردیم 

امروز دوستم گفت بریم دعا بگیرین مامان باهامون نیاد نمیتونم قید این تفریح رو بزنم و...

خسته شدم تا کی با همه بریم 

فوری آماده شدم باهاش رفتم

گفت فوقش ی دعا هم میگیرم اگر کسی کارمو گره انداخته باز بشه

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

رفتیم پیش دعا نویس اول دوستم از کار و معلمی گفت 

بعد اون گفت تو معلم و رسمی شدنت فقط بسته نیست بختت بستن و...همه چی خودش گفت 

از علایم و اعصاب و هرچی ک دوستم داشت

بعد دوستم گفت میخام مامانم نیاد تهران 

گفت اون ترمز شما جوون های باید بیاد 

خیر در کاره و این حرفا 

در نهایت گفتیم ما نزدیک ۳۰ هستیم فقط س. روز مسافرت تنها می‌خایم 

گفت تو چرا ازدواج نکردی گفتم دارم جدا میشم کارای دادگاه اخراشع گفت دلیل چیه دلیلشو گفتم 

گفت اسم خودش و ننش بگو گفتم گفت طلسم شده 

س سال پیش شروع طلسم بود ک فلان کار شده و..همه رو گفت 

ب منم گفت چند تا چیز رو 

هیچ پولی هم نگرفت اینا رو گفت

بعد گفتم تورخدا یکاری کنین مامانش نیاد گفت دعا میکنم اگر خیر هست خودتون برید 

از من بد نخاین

بعد ب دوستم اشاره کردم ک نمیتونم فلانی ببینم اگر مامانت بیاد با چش اشاره کردم 

گفت بگم ؟ گفتم ن بابا 

بعد گفت نکن دختر 

بیراهه نرو 

اول بذار طلاق تموم بشه 

گفتم طلاق ما از پارسال داره کش میاد 

تمومه دیگ

گفت نه 

بذار تموم بشه و....خیلی نصیحت کرد بیراهه نرو 

انقد زنگ و پیام نداشته باش

طلاق ک شد انجام بده 

گفت تو ازدواج هم بکنی بچه دار نمیشی برات دعا گرفتن بچه دار نشی برا اون هم بیا 

اگر رفتی زندگیت خب اگر نرفتی برا هرچی خواستی بیا 

گفت شوهرت برات دعا گرفته و تو برمیگردی 

گفتم دو س بار در مغازه غذا فرستاد و ما خوردیم 

گفت نوش جان زندگیت روبه راه میخاد بشه 

انگار ب خوردم داده بود 

خیلی می‌گفت در پیام گفتنی نیست 

برگام ریخت من این همه بی قرارم برای اون دوست همدانی همشو فهمید 

گفت دست خودت نیست ی روز خوشحالی ی روز ناراحت اما راه خدا گم‌نکن

پام همون لحظه خون شد دوستم گفت عصبی میشه تا ناخن یا گوشت دست و پاش نکنه خوب نمیشه 

گفت طلسم سبک داره که

زورش نمی‌رسه برگردونه ب سمت شوهرش روانش خراب کرده

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792