من پسر عمم یه رفیق طلافروشی داشت
نزدیک سه چهار ساله من و مامانم و خاله هام و زنداییام همیشه میخواستیم خریدی کنیم میرفتیم پیش این که آشنا هست که تخفیف بده سرمون کلاه نره
زنعموم همیشه میگفت این پسره حقه بازه و خیلی اجرت میگیره و این حرفا نمیومد اصلا پیشش
چندماه پیش پسرعمم بهم پیام داد گوشه زد که رفیق طلافروشم ازت خوشش اومده منم خیلی بهش رو ندادم چون حوصله فامیل بازی و حرفاش ندارم
بعدددد از شانسم🤣
پس فرداش دخترونه شام بیرون بودیم دخترعموم هم بود این پسره مارو نمیدونم از کجا دیده بود اومد جلو حرف زد و شماره خواست من محترمانه رد کردم
دوستامونم برگشتن تعریف پسره کردن که ظاهر اخلاقش خوب بود
از اون رووز که دخترعموم این قضیه فهمید و با چشم خودش دید
اول پسره رو تو اینستا فالو کرده بعدشم هررر به یه مدت نزدیک با زن عموم میرن مغازه پسره🤣🤣🤣
بعد خودشونم اصلا حرفی نمیزنن، پسره به مامانم میگه:)))
منم از وقتی این اتفاق افتاده اصلاا نرفتم مغازشون همیشه مامانم و خاله هام تنها میرن....