من گفتم که الان یکم زوده و باید زمان بدی بهم و بهتره بیشتر با بدن هم آشنا بشیم گفت هیچوقت مجبور به کاری منو نمیکنه منم وقتی خسته بود و به صورت پیام و مجازی هی رفتم رو مخش که اگه من قبول نکردم ناراحت نشی ها و اون گفت چرا منم گفتم یکم زمان میخوام و یکم میترسم
بله خانواده ی من با یه فرهنگ دیگه پرورش پیدا کردن و فکر کردن همسرمم مثل خودمون که فقط یه کارو انجام میدیم و اصلا برامون هیچیش مهم نیست هستش در صورتی که همسر من خیلی براش حروم حلال و درست بودن یه چیز مهمه و واقعا مردونگی کرد و شب بله برون واقعا فشار بود روش الهی بمیرم ولی خانواده ی من حرفمو قبول نکردن و هی برام میگفتن که نههه تو که کم کسی نیستی فلانی بهمانی و باید زیاد باشه و ازین چرندیات خیلی نابود شدم بهترین روزای زندگیم باعث غمگینی من و همسرم شدن
اگر شناختیش و مطمعنی چی اشکال داره ما هم ۲۰ سال پیش بعد ۲ روز از عقدمون انجام دادیم مشکلی پیش نیامد خداروشکر خواهرم دیگم اونم توی عقد انجام داده بودن اما چون مواظب نبودن باردار شوده بود و دخترش ۷ ماه از دختر خانم من بزرگتره
