مهمونی های خونه مادرشوهرای شما چطوریه

ولی توفامیلای مامانم اینجوریه که شمامیگین.

یعنی میری توفامیلاشون‌ انگار وظیفته وبایدجمع کنی و بیاری همه‌چیو

اگر ایینجوری بود من اصلا نمیرفتم 

با این شرایط شما عروسا باید اعتراض کنین یا نرید یا کلا کار نکنین  وگرنه تا اخر عمر باید به اینا سواری بدید.واسه ماهم نوه های مادرشوهرم دست به چیزی نمیزنن هم سن من هستن تقریبا.منم با خواهرشوهرام بلند میشیم هرکس یه گوشه کار و میگیره ظرف شستن هم دونفره نوبتیه.

ماپرجمعیتیم عروسهاظرفهارومیشوریم معذب میشیم خم وراست شدن خواهرشوهراتوپخت وپزوبقیه کارها

من و بابام رو زمین نمیتونیم بشینیم، رو مبل میخوریم.

هی به شوهرم میگیم سس، سالاد، مرغ ، اب و ....

اونروز شوهر خواهرم میگه ، این طفلک نفهمید چی خورد، فقط به تو و بابات خدمات داد والله

موند یه سفره پهن کردن و ظرف شستن

غذا و لوازم پذیرایی زحمت کشیدن تهیه کردن،یه کمک بدین

قابل توجه مادرهای پسر دار سایت : کار باید تقسیم بشه. 

خواهشا پسراتون را طوری تربیت کنید که تو مهمانی ها  سفره را پهن کنند. ظرف ها را بیارن و دیس های غذا را بیارن و بعد که همه خوردند. جمع کنند بزارن رو اوپن آشپزخانه. تمام. 

عروس ها و خواهر شوهرها هم  غذاها را جابه جا کنند. و ظرف ها را بشورند. پختن غذا هم با خانم هاست. 

مامان بزرگه منه 

انقدر فتوا میده ظرف اون و بیار قاشق از اونجا پارچ بیار برای نوشابه دیس ببر ظرف بیار

خدایی اینو راس می‌گه 😂

ما قبلا تو خونه میگرفتن مردا ظرفا میشستن خانما فقط همون پخت و پز بود دیگ سفره گذاشتن و جمع کردن و ظرف شستن خشک کردن ظرفا با مردا خانما دیگ می‌نشستند اما الان چون تعداد زیاد شد سالی چن بار میبرن رستوران مادرشوهر حوصله تو خونه دیگ ندار با این چنعیت

قبلا من زمین مینشستم، کلا مسیول بابام بودم.

الان منم رفتم بالا، شدیم دو تا.

گاهی مامانمم میاد، سه تایی ردیف بالا میشینیم.

خودم خندم میگیره

ما یک عروس داریم. تو عمرش یک لیوان هم نشسته.

همیشه تو همه مهمانی ها من ظرف میشورم. 

سمیرا خانم پاشو کمک کن. 

فک کن واقعا حرصی میشیم داری یه کاری میکنی هم باز کوتاه نمیاد میگه. مثلا سبزیو داری میشوری میگه اون سبزیو بشور سفره بندازیم

گناه داره خدایی شاید منم بودم حرصم می‌گرفت میگفتم داداشمو نمیزارید مث آدم غذاشو بخوره 😂😂میز بخرید راحت خودتون کنید

اون روزها خونه مادرشوهرم مملوازجمعیت بودسفره وغذاهای جورواجور بله تمام اینایی که استارترنوشته بود همینجوری بود بنداز وجمع کن وپذیرایی وشستن ظرف وظروف اون موقع ها دغدغه مون این بوداین چرانگاه کرداون چراگفت برووبیا وجمع کن بزاروبردار واما امروز 

مادرشوهرمردسال مادرشوهر پسربزرگش یعنی همسرمن شب هفت ش بود خواهرشوهربزرگ که مورداحترام همه بود بعد شش ماه بعداز فوت همسرمن اونم مرداون خونه الان خالی ازسکنه شده مثل خونه ارواح وسکوت به جای اون صدای قاشق وچنگالها بزاروبردار دیگ ودیگ برها پخت وپزها وشادی وغم ها خنده ها وحرص خوردنهاحکمفرماشده ودراون خونه برای همیشه بسته شد ومن آرزومه یکباردیگه یه دورهمی باهمه مشکلات وکم وکاستی هاش بوجودبیآد دلم خیلی تنگه خیلللللللللی