من و اقای ایکس رابطمون خیلی جدیه و قرار بود بیاد خواستگاری و خیلی دوسم داشت خیلییی
رابطمون جوریه که همه حسودی میکردن و میگفتن خیلی به هم میاین پارسال قضیه دختر عموش رو تعریف کرد و گفت میخواد طلاق بگیره و به پارتنرم گفته بود که میخوام زنت شم
حالا امروز فهمیدم که خانوم پارتنرمو طلسم کرده و باهم در ارتباطن
من کلی نذر و نیاز کردم از خدا خواستمش اصلا نمیخواستم با دعا و اینا سمتم بیاد
ی مدتیه سرد شده و اصلا ادم قبل نیست
سر دخترعموش خیلی بهم دروغ گفت تا امروز که فهمیدم جریان چیه
چرا خدا باید اینجوری بکنه چرا این کارا رو قبول میکنه من هرشب قبل خواب التماسش کردم همش گفتم خدایا من فقط تورو دارم من به خودت ایمان دارم
انقد حالم بد شده که کارم به بیمارستان کشیده چرا خدا حرف بنده هاشو گوش نمیکنه