سلام دارم مینویسم چون دارم از درون میترکم . تو خودم ریختم و به کسی نگفتم ولی میخوام یه جا حداقل نوشته باشم تا حس بدم خالی شه.
جریانش و نمیدونم تو این کاربری قبلا تاپیک کردم یا نه ولی انگار همین حوالی زمستونو این ماه سه چهار سال پیش بود که بهم تعرض کرد و من به کسی نگفتم و امشب خونمون اومده بود.
از سرکار برگشته بودم و تو خونه فقط داداشم بود رفتم سریع دسشویی اتاقم
از دستشویی اتاق اومدم بیرون از هال صدا شنیدم انگار کسی با تنها داداشم که ۸ سالشه حرف میزد اول فکر کردم بابامه اما از اتاق اومدم بیرون و به آشپزخونه نگاه کردم قامت یه مرد پشت به من داشت تو آشپزخونه اب میخورد . شبیه بابام نبود شک کردم به بیناییم و وقتی برگشت تو شوک و ترس رفتم