بچه ها من ۴ سال با یکی مجازی تو رابطه بود
تو این رابطه هیچی کم نداشت و هیچی کم نذاشت
از این راه دور هر حمایتی که فکرشو بکنید کرد
هرکاری که از دستش برمیومد برام انجام داد و دریغ از ذره ای منت
از ته قلبش دوسم داشت من اینو با بند بند وجود حس میکردم
و قصد جدی کردن رابطمون و داشت که خب نشد...
خب منم خسته شده بودم از این پیامک و پیامک بازی
توی محل کارم از یکی خوشم اومد و کم کم شروع کردم به سرد رفتار کردن باهاش
خب
خب
خووو ؟
خب!
خب چرا ازدواج نکردین دلیلش چی بود؟کاش به جای سرد شدن بهش میگفتی ک‌هدفت رابطه ی جدیه ...شاید رابطرو رسمی میکرد .گناه داشت...
هرچقدر بیشتر پیگیرم میشد بیشتر پسش میزدم و بی محلی میکردم تا اینکه اخر خودش خسته شد و رفت
و حس میکنم تا اخر عمر اه این ادم گریبان من و میگیره
الان تصمیم گرفتم بهش پیام بدم
اگه کسی بیداره پیامارو بزارم
راه دورش
شرایطش
ماشین نداشت یعنی داشت میخرید
میگفت ماشین که خریدم اولین کاری که میکنم میام پیش تو
یه دوستی داشت عمان زندگی میکرد
یکبار که داشت باهام حرف میزد دوستش گوشیو ازش گرفت گفت حمیدرضا مارو دیوونه کرده از بس میگه بیایم شهر شما
بزار دیگه
