از شمال بکوبه بره جنوب ک میوه بفروشه در حالی ک من دوتا بچه کوچیک دارم یکی پیش دبستان اون یکی۳/۴دوتاشون میرن مهد
این ادم ۱۰روز ۱۵روز ولمون میکنه میره هر اعتراضی کنیم هم بی فایدس اونجا هم میره میوه میفروشه شب هم میره خونه اشنای پدرش ک هر شب بساط عیش و نوش براهه
منم حس میکردم هر شب میخوره ک دیشب ب نحوی بهم ثابت شد و فهمیدم از من مخفی میکنه و دروغ میگه
منم ب روش اوردم هرچی از دهنم در اومد گفتم بهش تازه اقا طلبکار هس ک تا بمیرم میخورم و قمار میکنم خرج تورو هم نمیدم
میگع فقط پام ب خونه برسه حسابتو میرسم و ....جلو دوستش ک از همراهش رف کمک کنه هرچی از دهنش در اومد بهم گف منم کم نزاشتم جوابشو دادم چون واقعا عصبی بودم ک بهم دروغ میگفته هرشب ساعت۱۱سرررد بهم میگف شب بخیر و فهمیدم هر شب تا۳/۴شب پای بساط بوده حالا ک ب روش اوردم طلبکارم شده