بعد ۸ماه رفتم خونه مادربزرگم
راهم خیلی دوره ازشون
مامانم زنگ زد گفت بیا دیگه
منم رفتم داییم اومد
داییم گفت مگه مارو دعوت نکردی مگه نگفتی من و خانوادم بیایم و مادربزرگم ناهار غذاهای مختلف محلی شهرمون درست کرده بود اما هزینه مواد رو داییم داده بود
مادربزرگم اشاره کرد ب داییم زشته وفلان و تعارف کن بمونن
داییم گفت نه با ابروهاش
منم اعتنا نکردم
بعد داییم گفت من ماشین دارم میتونم برسونمتون
بعد پاشدم با مامانم که بریم
رفتیم تو حیاط
خودش و دختراش بودن گفت مگه اینهمه ادم جا میشن ماشین
منم اسنپ گرفتم و با مامانم رفتم
حالا انتظار داره من دعوتشون کنم و چند روز بیان خونم
بنظرتون چه رفتاری باهاش داشته باشم و با این رفتارش نخوام دعوتش کنم اشتباهه