مادرش برا بچم دعا گرفته بود گفتم بهش گفت منو دخالت نده
هرکار دوسداری به مادرم فش بده ب نش بدوبیراع بگو خودت کن من به مادرش پیام دادم گفتم اینهمه گفتم باز کار خودتو کردی(بار اولش نیست مادرش)
بعد خودشو پرباد کرد دیدم انقد پرباده با ی کار بچم بچمو گرفت زد منم گفتم برو پیش ننت انقد سنگشو میزنی به شیشه گرفت مارو زد
کلی دعوامون شد خیلی حرفا زدیم حرمتا شکسته شد
الانم که رفته در ک.ون ننشو لیس بزنه