ببین عزیزم منم مادرم و گاهی با دختر دوازده سالم دعوامون میشه
دخترم از سنش بیشتره کاراش و منم زیاد بهش سخت نمیگیرم
میره کافی شاپ یا سینما یا دورهمی با دوستاش ولی ببین دختر منم گاهی وقتا یاغی میشه که منو کلافه میکنه
من دختربودم زندگیه قشنگی نداشتم واسه همین خیلی سعی میکنم دخترمو اذیت نکنم ولی باز وقتی یاغی میشه از کوره درمیرم همیشه بهش میگم سیاست داشته باش و بهشیاد میدم که با مهربونی و چرب زبونی رفتارکنه
حالا شما مادرت این توانایی رو نداره بهش سخت نگیر
وای دخترجون اصلا باورم نمیشه با پدرت اینطوری حرف زدی
من اگه جاش بودم دیگه نگاتم نمیکردم
ببین اگه میخای مشکلت حل بشه ریشه را در وجودت پیداکن
خودتو مقصر بدون تا راهشو پیدا کنی مرگ پایان زندگیت نیس اونور زندگی سخت تری پیدامیکنی
همیشه به دخترم میگم هیچوقت نشین و غصه بخور راهشو پیدا کن هرچیزی راهی داره ببین هی بهم پرخاشگری کردید و روتون بهم بازشده و عادت کردید
به حرفمگوش کن تا زندگیت تغییر کنه تغییر از درون ما آغاز میشه گلم پیاممو میخونی که برات بگم چیکار کنی؟