2777
2789
عنوان

شوهرم حرفی زد که شوک شدم و خیلی حالم بد شد

| مشاهده متن کامل بحث + 2291 بازدید | 66 پست
خوب اصلا ناراحت نشو..بله معلومه که حق داری..اصلا سوال کردن داره؟ولی تو ناراحت نشو بجاش اصلا کمک نکن ...

من یه دوره کوتاه مادرشوهرم مریض شده بود ،خیلی کمک حالشون بودم تاپیک خیلی قبل ترم هست ،از گوشت تو شیشه بگیر تا حلیم و آبمیوه ...دلم‌خیلی برای خودم سوخت

حالا اینم بگم سطح مالی و اجتماعی خانوادم ۱۰ باشه اونا ۱ ان‌..ازدواج که کرده بودم همه میگفتن اینا چ شانسی آوردن همچنین عروسی از چنین خانواده ای گرفتن.‌.ولی واقعا میگن آدم باید باید هم‌سطح خودش ازواج کنه حقیقته...آدمای با فرهنگ پایین تورو خوردت میکنن برای اینکه همسطحشون بشی

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

همون ساعت ۳ که رفت خونه مادرش باید غر میزدی و نمیذاشتی بره... 

ببین منم مثل تو سالها پیش ساکت بودم و اشتباه کردم 

الان هم خیلی سخته دیگه نمیتونم شوهرم رو درست کنم

برای چی ۳ ماه بیرون نرفتی! 

بچه ها رو سوار ماشین کنید برو با ماشین دور بزنید یا وقتی خوابن بگو مراقبشون باشه تا تو بری بیرون هوا بخوری 



من بدرک ،خانوادمون حق نداشت توهین کنهای کاش میگفت اخلاقت فلانبه ژنتیک و فلان‌...چی کار داشت

احترام بیش از حد بهش گذاشتین ، تازه دامادا معمولا خودشون و خوب و مودب و موجه جلوه میدن ، جا پاشون که سفت شد میشن خود واقعی. هنوزم دیر نشده ، یه مقدار به خانوادت غیر مستقیم بگو حمایتشون و فقط از شخص شما بیشتر کنند و کمتر تحویلش بگیرن . این آدما باید یه مرد قوی از خانواده همسر مثل پدر یا برادر شما بالای سرشون باشه تا حساب کار دستش بیاد 

خب چرا ت خودت رو از خانواده شوهرت کنار کشیدی بچه هات رو روز درمیون وردار ببر خونه اونا ناهارم بمون پررو باش به روشون هم بیار بگو مامانم طفلک سه ماهه واسه ما ناهار میاره و...حالا مریض شده احتیاج داره به استراحت برو اونجا استراحت کن بذار حرصشون دریاد 

منم دقیقا بعد زایمانم همین مشکل رو داستم یاخونه مادرش بود یا سرکار

بنظرم پیامش بده

دعوایی نباشه ولی سرنگین پیامش بده

بگو درسته که تو هم خسته ای و میری سرکار

اما من هم خستگی های خاص خودمو دارم شب بیداری هام و شیر دادنایی که همه جسم و روحم رو از هم پاشونده

الان بیشتر از هرکسی هم من هم بچه ها به کمکت احتیاج داریم...چون خسته ای باید بی ادبی کنی؟؟بنظرت جالب میشد الان منم مثل تو با ادبی جواب میدادم؟؟؟ ...منم بلدما...اما ما الان دو تا بچه داریم بچه های من و تو...مسئولیتش گردن هر دومونه...باید پشت هم باشیم...میخوای بری خونه مامانت بذار مدتی که بچه ها خوابن برو ....جاش بوداون سه ساعت رو کنار من میموندی وکمکم میکردی...دلمو شکستی نتیجشش میشه شیر حرصی که ناخواسته به بچه ها میدم....فک میکردم بیشتر از این ها قرار بود پشتم باشی

احترام بیش از حد بهش گذاشتین ، تازه دامادا معمولا خودشون و خوب و مودب و موجه جلوه میدن ، جا پاشون که ...

اتفاقا بابام آنقدر با شخصیت و بی حاشیه است ،استاد دانشگاه بوده بازنشسته شده اصلا از دیوار صدا دربیاد از بابان درنمیاد،داداشم مظلوم تر و آروم تر از بابام

منم دقیقا بعد زایمانم همین مشکل رو داستم یاخونه مادرش بود یا سرکاربنظرم پیامش بدهدعوایی نباشه ولی سر ...

گفتم اینا رو بعدش بهش

اما دلم خنک نشده اون حق نداشت بی احترامی کنه 

منم دقیقا بعد زایمانم همین مشکل رو داستم یاخونه مادرش بود یا سرکاربنظرم پیامش بدهدعوایی نباشه ولی سر ...

اخرشم بگو الانم بهت بی ادبی نمیکنم اما ثانیه ای تو ذهنت تصور کن که من بعد از اینکه ساعتا بعد میام خونه و مثلا در جواب اینکه میگی خانم خونه نیستی یه غذایی بهمون بدیا بیام به جاش فحشت بدم...چقدر دلت میشکنه و ازم بیزار میشی منم الان دقیقا همینجورم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز