بخدا خستم دیگه یه بچه کوچیک دارم ینی نق نقو تر از این نیس همش باید کنارش بشینم وگرنه گریه گریه اصلا نمیزاره برم غلطی کنم به کارام برسم خودمم افسردگی شدید کل روز خونه اصلا اوضام داغونه
حالا هفته پیش جاریم بدون اینکه بگه (خونش شهره دیگس)
خبر بده از قبل وقتی رسیده خبرش زنگ زده نیم ساعت دیگه خونتونیم برای شام ساعت ۸ شب! تو عقدن کاملا غریبه برای اولین بار که میخاست بیاد
منم اومدم برم کارامو کنم خونه ها ترکیده بود تند تند جمع کردم سریع مرغ گذاشتم با برنج دیدم اومدن تا رسید شروع کرد که وای چقد خونه هات بهم ریختس فرشت چرا لکه بده قالیشویی ظرفات اینجوریه عوض کن قشنگ اومده بود عقده گشایی
منم اصلا داغ کرده بودم عصبی بعد بچم گریه میکرد داشتم چای میبردم نمیکرد بچرو بگیره برادرشوهرمم ازون گ.ه تر
دستم سوخت موقع چایی میریختم اومده میگ یه چای نریختیا هنوز چقد من بدبختم اومدن سه روز موندن به قدری از نطر ذهنی خستم کرد انقد چیزی گفت حالم بده فقط میزنم تو سرم الان حتما کلیم پشتم حرف زده
قبلا خونه هام تمیز بود همیشه الان نمیتونم اصلا دیگ انگار جون ندارم