کتاب نیمه تاریک وجود رو میخوندم که راجب پذیرفتن ویژگی های بد و منفی وجودمونه و درست استفاده کردن ازش در راستای پیشرفت؛
فصل اول و دومش راجب ویژگی های خودمون بود که سعی در انکارش داشتیم و واقعا جالب و کارآمد بود ولی فصل سوم رو واقعا نمیفهمم...
نوشته خودتون رو جای کسایی که ازشون متفرید بذارید و سعی کنید درکشون کنید و حتی اون ویژگی رو تو خودتون پیدا کنید و خودتونو باهاشون یکسان ببینید!!!!
برای مثال هم از بچه باز و متجاوز و قاتل استفاده کرده؛آخرشم یجوری با حالت تهدید نوشته که اگه از چیزی متنفر باشید همونو جذب میکنید!!!
سوال من اینه،این دسته از آدما چرا نباید قضاوت بشن؟!
چرا نباید مجازات بشن؟!از همه بدتر...چرا بین منی که اینهمه برای خوب بودن تلاش میکنم با کسی که کارایی میکنه که هم من و هم اطرافیان ازشون متنفریم و آسیب میزنن نباید فرقی باشه؟!
یعنی چی آخه قضاوت نکن و جذب میشه اصلا درک نمیکنم...