من و شوهرم چهار روزه بخریم چون دخترم شب نمیخوابید بعد اومد گوشی ازم بگیره منم ندادم اونم گریه کرد منم تحویلش نکردم
شوهرم داد زد یه هو که گوشی رو بنداز کنار و هرچی از دهنش در اومد بارم کرد که به خونه نمیرسی و لباسو لباسشویی میشوره خونه رو هم جاروبرقی هست فقط یه غذا میپزی برا شکم خودت و با همین وضعت دنبال کار هم میگردی خونت رو جمع کن بعد منم گفتم از بی عرزگی توعه که میخوام دستم تو جیبم باشه آخه هیچ وقت نشده بهم پول بده همش باید اویزونش باشم بعدم که میگم بیا بریم فلان چیز لازم دارم میگه پول ندارم
راجب حرفایی که خودش زد هم بگم که دارم باهاش تو خونه۳۰متری زندگی میکنم سال تا سال یه دست لباس بگیرم یانه فقط چون تو حموم ماه پیش بنایی داشتیم یکم خاک تو رختکن مونده جارو نزدم هنوز حموم تو حیاطه من یه سرویس میرم دخترم میاد دم در منتظرم میمونه تو هوا
میترسم تو خونه باشه بعد دوش هم میرم بگیرم بهش میگم بچه نگه دار میگه بخوابون من پیشش بمونم یکم دیر بیام میاد دم در میگه زود دیگه من چیکار کنم
خونه زندگیم تمیز برق زده نیس ولی تمیزه بازم ولی خب تا چند ماه پیش چون بچه کوچیک دارم نمیتونستم زود زود تمیز کنم هعی میگه همینو به جا درک کردن
خودش نه محبت میکنه نه وقت میزاره برام هیچی به هیچی وای خودش پر توقع
حالا هعی نیاین بگید چرا میخوای آشتی کنی و....
بخاطر دخترم میخوام آشتی کنم چون ما باهم حرف نمیزنیم و سه تایی بازی نمیکنیم همش ناراحته بهونه میگیره
غرورم نمیزاره مستقیم حرف بزنم باهاش خودمم میدونم بی عرزه بهش گفتم خیلی دلش شکسته دلم براش سوخت
یه راهی بگید غیر مستقیم آشتی کنیم
آدم خوبیه ها ولی خب همش ذهنش درگیر امور مالیه خانوادس که اونم برای ماس
بگید چطوری آشتی کنم غیر مستقیم