برادر شوهرم چون خیلی زیبایی براش مهم هست دختره هم خیلی خوشگل و خوش قد بالا هست ولی عینکی بود بردش ۳۰ میلیون هزینه کرد چشماش عمل کرد
و کلی طلا قبلاً خریده من می‌دونم داره ولی شب یلدا طبق رسم خانواده دختره گفته برام طلا بخر با اینکه داشته نداده دختره خودش رفته خریده به خانوادش نشون داده گفته شوهرم برام خریده برادر شوهرم برام تعریف میکرد من گفتم کار خیلی بدی کردی اینجوری ازت دلسرد میشه طبق رسم رسوم اونا برو جلو آخه ما رسم شب یلدا رو نداریم گفت تولدش جبران میکنم
چرا یه بزرگتر نداره بهش بگه چرا این کار می‌کنی
آخه کلی هم خاله داره پدر داره مادر بزرگ پدر بزرگ داره یعنی این آنقدر بی کس و کار
باور کن حرف های برادر شوهرم که می‌شنوم تمام تن و بدنم می‌لرزه میگم این مفت و رایگان اومده نکنه فردا پس فردا اذیتش کنم بعدم طلاقش بدن
آخه من عروس سوم بودم دو تا عروس قبل از من تا پای طلاق بردن
چند هفته قبل از عقد. اونها هم مادر شوهرم اومد پیشم گفت یا من نگه می‌داری یا طلاقت میدم
منم گفتم نمی تونم نگه دارم گفت پس طلاقت میدم سر همین حرف من مراسم ها دعوت نکرد به شوهرم گفت میخواست خوب باشه تا دعوتش کنم
بعدم مادر شوهرم خیلی آدم اذیت کنی و دو بهم زنی هست خیلی رابطه عروس و پسر هاش خراب می‌کنه میگم یعنی برای این خوب شده ؟
بعدم تمام برادر شوهرم میاد پیش من و شوهرم میگه کاش دو ماه قبل بود اصلا ازدواج نمی کردم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
48 ثانیه پیش
59 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
