میفهمم من الان 2 ماهه نرفتم اونام همین نظر رو دارن در مورد من.. هرچی میخان میگن توقع دارن پاسخ نشنون... مادرشوهر من خونم نمیاد اما بحث ما سر اینه که هرموقع دلش خواست میخاد بیاد خاست بیاد... ولی راحت شدم اولش یکم سخت بود اما الان راحت شدم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من خداییش ادمای بدی نیستن ولی مادرشوهرم هرروز میاد خونم همش تحمل میکنم نمدونم چکارکنم نیاد
منم ادم بدی نیست اما همیشه نمیفهمه چی میگه... سر هر موضوعی اظهار نظر داره اونم با تندی... اما حق با شماست اینجور ادما حد خودشون رو رعایت نمیکنن حالا من با حرف شما با رفت و امد زیاد ازش فاصله بگیر صب میخاد بیاد بگچ امروز کار دارم نیستم کم کم کمش کن
متاسفانه تو یه ساختمونم هرکاری میکنم نمیتونم از اینجا بلند شم انگار طلسم شده تااخر عمرم اینجا باشم😥
نه من مستقل هستم... اما میفهمم تمام مشکلات بخاطر نداشتن حریمه متاسفانه کسی به ما یاد نمیده حریم رو... ما دخترا تا شوهر میکنیم با مادر شوهر صمیمی میشیم و بقیه مشکلات