ده سال پیش یه اتفاقی افتاد که به ناحق همشون با من بد شدن البته به جز یکی
اونا منو تحویل نمیگیرن و بارها دلمو شکستن به خاطر اینکه تو جمعشون راهم نمیدادن و محلم نمیزاشتن با وجودیکه تنها عروسشون هستم ولی بازم شوهرم سنگگشونو به سینه میزنه و منم تو این مدت به خاطر شوهرم بارها غرورمو زیر پا گذاشتم و ازشوو دعوت کردم بیان خونمون(هنوز خونه منو ندیدن)ولی هر بار بهانه میارن و دوباره دلم میگیره ازینکه منو نمیخان💔
پدر و مادرشوهرم فوت کردن و تمام اصرار من برای اومدنشون به خونه به خاطر دل شوهرمه