یک سال و نیمه عروسی کردم
چون سنتی نبوده بابام راضی نبود گف رفتی دیگه حق نداری برگردی چون شهر دور بود
شوهرم خیلی خوب بود همو خیلی دوست داشتیم
وقتی سرکاره و نصف روز خونه نیست تفریبا همه چی نرماله ولی وقتایی که خونس همش بحث میکنیم من جوابشو بدم بدتر دعوا میشه و منم نمیتونم تحمل کنم قهر رو
ترجیح میدم غر میزنه ساکت باشم تا حرفاش تموم شه ولی باز بعد حرفش قهر میکنه
مثلا امروز مامانم زنگ زد خواب بودم بر نداشتم دوباره زنگ زد برداشتم دید خواب بودم گفت بعدا زنگ میزنم وقتی بیدار شدم خودم زنگ زدم همینجور سلام و احوال پرسی و قطع کردم هی شوهرم میگف چی میگف منم چون چیز خاصی نگفتیم گفتم هیچی نگف گف پس مرض داره سه بار زنگ زده 😑گفتم وا مگه دیوونه ای گف ن تو خیلی عقل کلی 😑منم دهنمو باز میکردم ی دعوای اساسی میشد رفتیم خونه مامانش اونجا ام باز بحث راه انداخت تو ماشین کلا داشت دعوا میکرد
دیگه نمیتونم دیوونس نمیدونم چیکار کنم
من برای خرید خونه و ماشین همه چیمو دادم حتی خودمم کار کردم تازه ماشین خریدیم مثلا میخواستم زود به رفاه برسیم و شاد باشیم اما همش میرینه به همه چی