بچگی خیلی سختی داشتم ،علاوه بر فقر مالی که داشتیم
هیچوقت با خانوادم سر سازش نداشتم یادمه ۷ سالم بود میرفتم حیاط خونمون رو پله میشستم دعا میکردم که امشب بمیرم میگفتم خدایا میشه من امشب بمیرم خواهش میکنم ،
نوجوونی از اون هم سخت تر بود ،اثرات گذشته به صورت کابوس های وحشتناک و افسردگی خفیف باهام مونده