شوهر احمقم برادر شو ناهار دعوت کرده . ظهر دوباره بهش زنگ زد که بیا (شوهرم ساعت دو باید میرفت بیرون کار داشت ) برادر شوهرم ساعت یک و ربع زنگ زد که چند دقیقه دیگه اونجام .شوهرم بهش گفت الان نیا میرم بیرون . فکر کنم نزدیک خونه بود که برگشت . بهش میگم چرا برش گردوندی آبرومونو بردی الان فکر میکنه من نزاشتم.