صبح رفته بودیمکله پاچه بخوریم البته من که نمیخورم مادرمو خالم یهو دیدم دوست پسر دوران مجردیم اومد تو
سوییچشو گذاشت رو میز دیدم همون ماشین قبلیشه ۸سال پیش باهم بودیما😐بعد اون ازدواج کرد رفت
منم دخترم بغلم بود
یهو دیدم یه دختر پتو پیچ اومد تو ۶سالش اینا بود با مادرش
گفت اومدی بابایی بیا قربونت برم😐
واقعا گفتم خدایا شکرت قسمتم این نبود
یه تار موی همسرمو با همهگند دماغ بازیاش با ۱۰۰ تا مثل اون عوض نمیکنم😀