بابام اینا یکبار رفتن خونشون، اوضاع زندگیشون افتضاح
خود دختره معلمه، به داداشم هم اولین چیزی که گفته این بود که حقوق من مال خودمه
حالا نشسته بیخ گوش داداشم که ما رسممون 350 تا سکه هست با موش مردگی و ادعای عاشقی خرش میکنه، داداشم هم تحت فشار اون حمله کرده به خانواده که الا و بلا 350 تا سکه مهرش کنید(داداشم هیچی از خودش نداره همه چیز از پدرمه واسه همین بابام اینارو تحت فشار میذاره فردا هم دختره بخواد طلاق بگیره مهریه اش از جیب بابای منه)
درصورتی که کل زندگی پدرش روی همدیگه 30 تا سکه نمیشه هم خونه هم ماشینشون
نفرت از کجا میاد؟ از همین جا دیگه.... بعد نگید چرا از عروس متنفرید... مستقیم کاری نمیکنن زیرزیرکی میزنن