کیس های سایکوز و خاطرات کارکنان بخش روان(نگارالملوک)

1-یه کیسی بود فکر می‌کرد بدن‌های زیادی بهش وصلن و تنها نیست. وقتی توی خونه‌اش بود و بیماری حاد نشده بود؛ می‌خواست غذا بخوره چهار الی پنج بشقاب می‌خورد که بقیه آدم‌هایی که باهاشن سیر بشن. استایل های کاملا مختلفی داشت که هرکدوم به سلیقه‌ی یکی از اون آدم‌ها بود

2-آقای پیری که ۳۰ سال مصرف شیشه داشت که یه چشم نداشت و تقریبا کل سرش رد بریدگی و اسکار بود وقتی ازش دلیل اینارو پرسیدیم گفت نمیخواستم ببینمشون برای همین چشممو در آوردم و راجب جاهای زخم هم گفت اینارو باز کردم تا صداهای توی سرم بیان بیرون و ولم کنن

3-یه خانمی با تشخیص اسکیزوفرن بستری بود و کاملا باور داشت ی مار تو بدنش داره زندگی میکنه و این اگه غذا بخوره اون مار رشد میکنه و بزرگ میشه. غذا نمیخورد و از شدت ضعف سرم تراپی میشد

4-یه کیس اسکیزوفرنی داشتیم یبار توهم شنوایی زده بود میگفت شب بیدار شدم در یخچال رو باز کردم شیر خوردم یه صدایی بهم گفت این شیری که خوردی شیر خفاشه پدرت از قصد اینو گذاشته که بخوریش برو پدرتو بکش پدر و مادرم خوابیده بودن منم چماقو برداشتم رفتم پدرمو بکشم مامانم نمیذاشت پس اونم کشتم

5-یک خانم مسنی مریضم بود که زنگ زده بود پلیس و برای یک نفر(مثلا بهروز) یه جرم تجاوز شکایت ثبت کرده بود. وقتی آوردن بهم گفت که یکی به اسم بهروز هر روز میاد و آزارش و تو خونه میچرخه‌. فک میکرد من پلیسم. رفت و بچه‌هاش اومدن و بهم گفتن بهروز برادر ماست که ۲۰ سال قبل فوت کرده‏‎ زن میگفت خیلی اذیتم میکنه و نصفه شب دوباره صدام کردن که برم بالای سرش میگفت بهروز اومده اینجا و اذیتم میکنه. زجر واقعی رو میشد توی چشماش دید. واقعی یا خیالی داشت واقعا آزار می‌دید و من فقط خدا خدا میکردم که زودتر بهECT برسه تا بهتر شه.

6-با جناب آقای دکتر ماهیار آذر توی اتاق ویزیت بیمارستان نشسته بودیم و بیماران رو یکی یکی می‌آوردند و ایشان در عین ویزیت توضیحات می‌دادند.

جوان 23-4 ساله‌ای رو آوردند که با تشخیص اسکیزوفرنی و هالوسیناسیون‌های بینایی و شنوایی بستری شده بود. جوانی آرام، با گفتاری

آرام شمرده و صدایی گیرا

بعد از توضیحات دکتر آذر که مشکلات و Symptom و sign های بیمار را توضیح داد،

بیمار سؤال کرد :

من با پای خودم آمدم.

من می‌گویم در کنار من الان....... ایستاده است.

شما می‌گویید،

من توهم بینایی دارم

توهم شنوایی دارم.

چطور میتوانید ثابت کنید

ثابت کنید که من توهم دارم

شاید حجابی جلوی دیدن شما را گرفته که من با تمرین و ممارست از آن عبور کردم.

دکتر گفت منطق ما این است که آنکه تو میبینی اگر بود تاثیراتی فیزیکی داشت

روی میز دکتر،

کاپلان باز بود.

جوان اشاره کرد کتابتان را نگاه کنید

همه به کتاب نگاه کردند کتاب بسته شد.

جیغ..

7-خانمی که بچه دار شده بوده بدنیا آورده اما گفته نه این بچه من نیست من نمیخوامش

هیچ جوره اجازه نداده بچه تو خونه و زندگی شون بمونه و عجیب اینکه هروقت جاییش زخم می‌شده خون خودشو می مکیده ،این خانم مادرش هم سابقه بیماری آلزایمر داشته

8-یه کیس دو قطبی بود پیرزن شصت هفتاد ساله

یه خاطره تلخ داشت هی اونو تکرار می‌کرد که باباش رفته زن دوم گرفته و جلو چشم اینو مادرش زن دوم رو بوسیده بعد تا این اعتراض کرده یه جوری زدتش که از شدت خون دماغ یه چادر نماز پر خون شده