من خیلی به مادرم وابسته ام و هر دفعه که فکر مردنش میاد به ذهنم دیوونه میشم ماهه دیگه قرار براش خاستگار بیاد و اون اگه قبول کنه می‌ره تو شهر اون زندگی کنه اما من تصمیم گرفتم تو همین خونه بمونم و مستقل باشم
من
منم خیلی
اوایل ازدواجم هرروز کارم گریه بود
نمیتونستم دوریشوتحمل کنم
الانم روزی ۱۰بار باید بهش زنگ بزنم
یعنی از پدرتون طلاق گرفتن؟
منم خیلی خیلی وابسته بودم بیش از حد
حتی یه شب نمیتونستم مثلا خونه خاله یا
عمو و ...
بخوابم
ولی آخر ازدواج کردم رفتم یه شهر خیلیی دور
من وابسته بودمممم بافوتش دوسال پیش منم باهاش مردم واقعا کلا لحظه به لحظه زندگیم...بادرد زندگی کردنه...مرده متحرکم😭😭😭😭
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
