من هربار مادرم میاد و میره یه تیکه از قلبم انگار کنده میشه
خودمم که میرم شهرمون سر بزنم وقتی میخوام برگردم خونه بازم همین حس لعنتی رو دارم
آخه مگه چقدر زنده ایم....
کلا ازدواج نمیکنیم😂
آخی یاد خواهرم افتادم وقتی میخواست برگرده خونشون میومد یه دور تو حیاط میزد همه جا رو دوباره نگاه میکرد بعدش میرفت
نظرت درباره ی ازدواج مشهد ارومیه چیه؟😔
وای خدا منم اینطوریم خیلی سختمه😭
اره من خواستگارم بندرعباس بود کارش مامان نزاشت اصلا بیان خونه
مامان من نمیاد خونم
همیشه میگه تو بیا
هروقت گفتم بیا،یه بهونه الکی اورده
میگه وقتی راه دور ازدواج میکنی زنگ میزنی خونه پدری میبینی همه جمع شدن اونجا تو هم برا رفع دلتنگی میری توی خیابونای تکراری دور میزنی برمیگردی اینجاش خیلی بد هس
من دانشجوم شهر دیگه همچین حسی ندارم
بعد از ازدواج این حس به وجود میاد؟ با وجود اینکه آدم تنها نیست و همسری هم دوره
آخ آخ قلبم 💔💔😢😢.
وقتیکه تو ماشین دیگه کم کم از استان خارج می‌شدیم کاملا غریب میشدم 💔💔
تمام تصاویر شهر مو تو ذهنم می‌بلعیدم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
