سلام خوبی ؟
من خسته ام از حرفای ذهنی ازینکه میفهمم وونمیتونم کاری کنم و فقط بیشتر خراب میکنم تا تو دل اون چیزی به دلم افتاده برم
جز خیر نخاستم شده نخام ولی خاستمم جز خیر نخاستم اینکه ادما با انتخاب آگاهانه دست بزنن که بخان دلمو خنجر بزنن مگ من چیکارشون کردم که لایق اشک باشم
ی عمر تو حسرت یه چیزی سپری کردم حالا بدون دونستن گذشتم تلاش توی شکستن قلبم دارن من از قبل شکستم من دنبال راه بودم نه اینکه چماقی بشه برای اذیت کردنم مگ هدفم چی بود جز خیر
نمیتونم حرفمو بزنم ولی این لحظه همش تحت امتحانم که خودمو بکشم سخته ولی دووم اوردم هر ریشع ای رو هی تبر بزنی اخرش درخت میفته
نمیتونم حرفمو بهت بزنم تو میدونی و حس میکنی میدونی چقدر سخته شاید زندگی همه سخت باشه شاید زیادی حساسم
ولی من اگه کاری کردم ن لذتشو برم نه قصد شر داشتم من فقط میترسیدم که نتونم مثل بقیه باشم
چرا اون چند نفری تو ذهنمه که منو نشناختن میخاستن ضربه بزنن ووهنوز هم دنبال ضربه هستن
مگ من چی دارم جز یه قلب پاک جز یه قلبی سختی کشیده به هدفی برسه حالا که رسیدم بخان با حرفاشون با کاراشون یا حتی دعا گرفتنشون بخان منو از این چیزی دلم براش شکسته دور کنن
نمیتونم ارزوی خیر داشته باشم من منم با اون سختیا حالا هم نمیتونم شیرینی شو بچشم
میفهمم چیزی هست اما راه برخوردشو دیگه بهم الهام نمیشه
ولی حق من این نیست