خیلی ذوق کردم و بچه به بغل دویدم سمتش چند ثانیه تو چشم هم نگاه کردیم و بعد اون گفت پریسا...
اسم خودم نیست خلاصه همو بغل کردیمو و از خودمونو و ازدواج و کار و...حرف زدیم
میگفت نماینده فروش محصولات آرایشی بهداشتی شده و اینجا داره تبلیغات میکنه...
من ذوق داشتم که حتما باهاش رفت وآمد کنم چون احساس میکردم بعد مدرسه دوست قابل اعتمادی تو زندگیم پیدا نکردم