تو دبیرستان از اول تا پیش دانشگاهی به هم چسبیده بودیم خیلی خیلی باهم مچ بودیم بعد این یه دختر ساده و بی سرزبون بود راحت گول میخورد راحت بقیه بهش زور میگفتن اما خب من میدیدم که تو دلش چیزی نیست و مهربونه باهاش خوب بودمو و دوستش داشتم
بعد پیش دانشگاهی دیگه یواش یواش هرکی رفت دنبال یه کاری و سرمون گرم دانشگاه و کار و ...شد همدیگه رو گم کردیم
تا اینکه بعد ۲۰ سال یه روز تابستون وقتی بچه هامو آورده بودم پارک دیدمش که با دخترش اینور و اونور میره و با چند تا خانم حرف میزنه...