بعد عقد شوهرم رفت دانشگاه بعد ی هفته شام خونشون دعوت بودم
مامانو باباش مارو تنها گذاشتن رفتن خرید
شوهرمم با سه وجب فاصله😁بغلم نشسته بود منم از ترس نگاش نمیکردم.
ی بوس یهویی کرد ک نصفش رسید ب لپم نصف دیگش رفت روی شالم😂😂و تا دو شب تب کردم و بدنم میلرزید
با خودم میگفتم چطور جرئت کرد منو بوس کنه😁
از بس ک من نجیب و خجالتی بودم😉😉