یک هفته بود همدیگه رو ندیده بودیم رفته بود مسافرت بعد ۷ ساعت رانندگی کرده بود ساعت ۷ شب روز یکشنبه رسید شهرمون میدونست اون ساعت من تو سرویس محل کارم هستم به من پیام داد که وقتی رسیدی یه لحظه وایسا نرو بالا فلان چیزو بهت بدم برام درست کنی(مستقیم رسیده بود شهر و حتی هنوز خونه هم نرفته بود اینو بهانه کرده بود منو ببینه)منم نوشتم براش اوکی و ارسال کردم پشتش نوشت برو بالا نمیخواد بمونی بازم نوشتم اوکی (البته بابت موضوعی یه مقدار ازش ناراحت بودم) دیگه کل دیروز رو هیچی جواب پیامامو نمیداد کفریم کرد گفتم این چه وضعیه و چرا جواب نمیدی چیزی هست بگو بدونم خلاصه نگووو از شب قبلش دلخوره که چرا بهم گفتی اوکی، اوکی پاسخ من نبود و خیلی دلخور بود منظورش این بود ذوقتو نشون ندادی تو ذوقش خورده بوده و رفته بود بهش گفتم حالا بیا ببینمت دیشب اومد واااای چنان قهریییی گرفته بود تا نیم ساعت اصلا نگاه بهم نمیکرد🥺😅
نمیدونستم پسرا هم این شکلی هستن و بهشون برمیخوره