سلام
روزتولدبچم بوداونروزمن به اندازه تمامدنیاخوشحال بودم خیلی خوشحال تولدیک سالگی،صبح زودبیدارشدم همچی آماده کرده بودم شوهرم شبابایستی بره سرکارناچاربودیم بعدازظهرجشن بگیریم جشن خودمونی ،ماباخانواده شوهرم تویه ساختمان زندگی میکنیم،اون روزتصمیم گرفتیم خونه پدرشوهرم جشن بگیریم،من رفتم پایین همه اونجابودن جاریم وهمه خواهرشوهرام بودن