یعنی مامان من فقط دوست داره روی اعصاب من راه بره
فردا مهمونی هستش خونه مامانبزرگم
دخترداییم بهم گفت که من دوتا کراپ مجلسی مثل هم دارم ، یکی مشکی و یکی دیگه سفید اگر میخوای بگو برات بیارم بپوشیم ست باشیم
منم به مامانم اول گفتم
مامانم گفت هرجور خودت میخوای
منم بعدش به دخترداییم اوکی دادم و اینا
مامانم اومده میگه چرا اوکی دادی چرا به من نگفتی😐
بهش میگم من اومدم ازت پرسیدم
میگه نه نیومدی😐
فقط دروغغغغغغ
حالا اینا به کنار
کراپش مجلسیه ، منم گفتم خب دامن مشکی کوتاه دارم میپوشم
مامانم اومده میگه من نمیذارم دامن کوتاه بپوشی زشته😐
میگم خب همه اونجا زنن ، حتی پسربچه هم نیست
میگه نه نمیذارم با شلوار جین بپوش یا جوراب شلواری😐
دامن منم با جوراب شلواری خیلی زشت میشه
یعنی از صبح داره میره رو مخ من
هی بهش هیچی نمیخوام بگم ، نمیخوام داد بزنم
صبر منم حدی داره ، هر دفعه که میخواییم بریم بیرون خونه ما وضعیتش همینه
تنها شانسی که دارم اینه که بابام پشت منه
به نظرتون فردا رو چیکار کنم؟ من میخوام دامنمو بپوشم مامانم نمیذاره میگه با جوراب شلواری ضخیم بپوش