چند روز پیش تاپیک زدم که ی خواستگار داشتم از المان که تو اداره پست کار میکرد
بچه ها این اقا تحصیلاتش به من نمیخوره
بعد من ۲۷ سالمه و دانشجوی پزشکیم
پدرم امرپز گفت اگه اومدن بیا پیششون و اگه نخواستی رد کنیم
که من گفتم نه، اصلا چه لزومی داره وقتی به دلم نیس بیام
مادرمم میگفت اگه قبول هم نکنی ممکنه اونا تو رو به کس دیگه ای معرفی کنن
منم امشب خیلی حس تنهایی بهم فشار اورد و رفتم به مامان بابام گفتم حرفتون درسته بیان بعدش رد کنیم
الان خیلی ناراحت و پشیمونم
خودم حس میکنم مامان بابام بدشون نمیاد من باهاش ازدواج کنم و این منو خیلیییییی ناراحت کرده بچه ها
ضمنا از نظر چهره هم خیلی مورد پسندم نیست ولی خب اگه تحصیلاتش بهتر بود بهتر میشد
اخه من میرم بیرون خیلی تو چشمم ولی ادم درست و حسابی پا پیش نذاشته
دااااارررررم میمیرم از ناراحتی
چه غلطی کردم
شما هم همین فکرو میکنید که مامان بابام میخوان منو سوق بدن سمت ازدواج؟؟؟؟؟؟؟
اخه وقتی ازش خوشم نیومده چرا باید راه بدیمشون
بچه ها قیافش خیلی به افغانیا میخوره
از طرفی من حتی اینکه پسر خالم میخواد با ی دختر افغانستانی که اصلا چهرش نمیخوره هم ازدواج کنه بدم میااااااد