اما بعد عروسی دعوا و بد دل و شکاک بودن هیچی ک نشد اما خیلی کمتر شد
انگار مطمعن شد برا خودشم
چون نامزدی همیشه دعوا داشت با کسی نرو بیرون حتی اجازه نداشتم خرید برم با خانوادم
اکثرا دعواها ب خاطر همین ها بود
اما بعد عروسی فهمیدم ورشکست کردن و تریلی ندارن و صفر شدند بد آوردن و
دوماه بعد عروسی ۶۰ گرم طلا داشتم منو زدند بده بدیم روچک گفتم نمیدم من تازه عروس بدم چرا آخه
هنوز پاگشا دارم و.زسته
منو زد
رفتم خونه باباش جلو اونا من زد
جلو همه گفت پد سگ و.هی میزد با داداشش گفتم ک کوچکتر از شوهرم بود گفتم نمیدم گفت زن زندگی نیستی گفتم برو بمیر مردی برو کار کن این پنج ملیون چی میخاد بشه ؟؛
دعوای بدی شد رفتم خونه بابام و بالاخره گفتن تو بده ما میخریم بعدا گفتم
نه شما چکی بخرید ب یارو چک بدید من میدم
دادم و چکی دوماه برام خریدن و برگشتم
هرچی گفتن تازه عروس کتک خورده برنگرد اما برگشتم خیلی میخاستمش
بعد عروسی بیکاری شروع شد
تریلی داشتن فروختن
خودش بیکار
پول سود و نزول میکردن
صفر شدن
اونا یک درآمد. داشتن تریلی
باباش بیکار بود خود شوهرم قناد
اما همه چی برگشت
شوهرم تاکسی شد با درآمد روز ۱۲ هزار سال ۹۴/۹۵
خونه داشتیم و ماشین و زمین پسته
اما هی روز ب روز بدتر شد بدتر شد
ب من پولی نمیداد
با یارانه ۴۵ تومنی زندگی میکردم ک دست بابام بود بهم میدادن ی چیزی بخرم برا خودم
خیلی بد بود سخت بود
همش میگفتم میگف قرض زیاده
بابا گفته تو باید بدی خونه دادیم بهت جهاز دادیم طلا دادیم و...
خیلی بد بود ۱۲ تومن خرج شکم نمیشد چ برسه قرضا
ورشکست بدی شدن
افتادن تو خرید و فروش وام ازدواج
سال ب سال بدتر
دوسال از عروسی گذشته بود
گاهی تو گوشیش میدیدم که تو گروه های تلگرامی چت میکنه با خانما
فقط چت دیدم
انقد گفتم یکماه تأثیر داشت باز همون میشد
ب خونوادش گفتم تاثیر.نداشت
اخر یک روز گفتم من عین تو میشم
رفتم تو تلگرام گروه سرچ کردم
یک سوپر گروه آورد بالا
یادم نیست دقیقا چی نوشتم و چی آورد
اما اولین پسری که اومد بالا حرف زدم
نمیدونم من رفتم پیوی
یا اون اومد
خودش میگه تو اومدی من یادم نیست 😐
خلاصه تلگرام و اولین خطای من این بشر بود
بهش گفتم تو از طرف همسرمی
میگف چ ربطی داره
گفتم اون همش ت گروه هاست
مث سگ میترسیدم
خیلی ترس داشتم
همش گوشی دستم بود
چهار تا پیام میداد پاک میکردم
گفت من ایلام تو اون سر دنیا نمیشناسمت بخدا
اما من گفتم تو از طرف اونی
از کجا معلوم ایلام باشی
اون عکس کارت ملی داد اسم و فامیل داد
خودشو معرفی کرد و منم کردم
گفتم دلیل کارم چیه و.
گفت نکن راهش نیست
تو هم سرگرم باش چت کن و...اما درست نیست با پسرا
اولش اینجوری کرد
و روزای اول همدردی میکردم
از دردا میگفتم از کارای شوهرم
بهم یاد داد با تایمر بهش عکس بدم
و عکس داد ی پسر ۲۳/۲۴ بود بور و چشم رنگی و خشگل با لباس کوردی
اون موقع عادت کرده بودم شبا از سرکار بیاد بچتیم
گاهی عکس یهویی میخاست میدادم
و موبوگرام نصب کردم و پیاماش مخفی شد
چند وقتی چت عادی بود هیچ تلفنی نبود و میفهمید میترسم
تا اینکه رفته رفته دیدم میگفت یهویی بازتر بده
من نهایت با تیشرت میدادم
بیشتر میخاست من نمیتونستم
گاهی شبا درمورد رابطه حرف میزد سوال میپرسیدم جواب نمیدادم گفت همونه خشکی شوهرت نمیخادت
کم کم پرو شد
من هم وابسته ینی نفسم میرفت اون نبود
بعدش دعوا کرد و فش های زیادی داد و رفت و رفت
منم ی دوستی داشتم بهش گفتم گفت تجربه نداشتی عیب نداره از سرت میفتع🙁
اما چند وقتی درگیر بودم
اولین کسی بود بهش اعتماد کردم و عادتتت
رفت و فراموش کردم
سرگرم خودم شدم گروه زدم
دست سازه درست میکردم دستبند و اینا میفروختم برای من سرمایه میشد
کم کم زیاد شد لباس زیر آوردم بیشتر شد شال آوردم و...
ولی تو اون دوره با هیچکس صمیمی چت نکردم و همه کارام آنلاین بود همیشه مواظب بودم سوتی ندم
چون واقعا در سطح و شأن من نبود خطا کنم
خیلی دختر موجه ای هستم و همه ازم فقط تعریف میکردن
که چجوری کار میکنه بدون خطا
اینم بگم تو شهر ما اکثرا چادری آن
من از همون اولش چادر نپوشیدم
خیلی اوایل میخاستن ثابت کنن من خرابم چادر ندارم اما ب همه ثابت شد
میگفتن دخترای فلانی بدون چادر با اون هیکل میگردن اما مواظب زنانه گی خودشون هست پدر و جد خودشونو ب باد نمیدن و...
مثال همه بودیم
کار میکردم و آنلاین جعبه سورپرایز درست میکردم
از فکر پسر ایلامی بیرون شدم و هیچی دیگ یادم نمیومد ازش
اوایل عادت کرده بودم اما فراموش شد
بعد چند وقت یکی بهم دستبند و جعبه و اینا سفارش داد گفت میخوام پست کنم تهران برای دوست دخترم
بیشتر ازم مشاوره میگرفت چی بفرستم
چی بنویسم
منم میگفتم. هی اون بگو من انجام میدادم
خودم هم با شوهرم تحویل میدادم و میدید منو
دیگ شد مشتری ثابت منو کارام
هر چند وقت پیام میداد دوست دخترم اینجوری کرد چیکار کنم همش جوابشو میدادم