برادر شوهرم داره طلاق میگیره چون معتاد. و رفیق باز و بیکار بوده ....حالا حدود یک ساعت. و نیم پیش شوهرم گفت اعصابش خورده ببرمش بهش یه تاب بدم گفتم پس زودتر برگرد....حالا هنوز برنگشته بهش زنگ زدم الکی گفتم فلان کار را داریم برگرد ...بخدا خیلی میترسم وقتی با این میره بیرون ...آخه یه بار هم تابستون رفته بودن با هم تریاک کشیده بودن از اون روز اصلا به خلوت شون اعتماد ندارم