با مامانم دعوام شد...

انقد پیششون کوچیکم کرده وقتی با همسرم دعوام میشد بهش میگفتم بیشتر پیش همسرم منو مقصر جلوه میداد اونم بیشتر بهم سرکوفت میزد که بد بخت من هربلایی ام سرت بیارم بازم خوانوادت طرف منن..اخرشم سر خانواده شوهرم باهم دعوا کردیم یعنی بد جوری که دیگه طاقتم طاق شد ..تو این چند سال ندونسته من چی کشیدم اصلا از زندگیم خبر نداره به خاطر اخلاقش هیچ کدوم از مشکلاتمو نتونستم بهش بگم ..

بخدا دیگه افسرده کامل شدم . اون از شوهرم اونم از خانواده خودم ..مادر شوهرم یه کارایی باهام کردن میسپارمشون بخدا ..اخلاقشون جوریه که اگه بیشتر بری سمتشونو مهربون باشی بیشتر برات کلاس میزارنو خودشونو میگیرن بعد یه جورنشون میدن که انگار خیلی سرن که بهشون احترام میشه کلا اخلاقشون اینه 4سال تو خونشون عین کلفتا کترکردم ولی بدتر توقعاتشون رفت بالا ..دیکه خستع شدم و منم کم محلی کردم که کمی بهتر شد ..ازاون ور مامانم همش باهام دعوامیکردکه چرا اینجوری میکنی تو باید خیلی بهشون احترام کنی چرا خونشون هر روز نمیری یعنی داغونم کردهربار که میرفتم یه کم بشینمو یه نفس راحت بکشم این حرفاشو شروع میکردو بیشتر ناراحتم میکردتاره خاونواده شوهرمم اصلا بهش احترام نمیزارنا نمیدونم این چرا اینجوری میکنه ..تا دیروز که دیگه صبرم لبریز شدو جواب همه حرفاشو دادم یه دعوا حسابی کردیم اونم کم لطفی نکردو کلی ببخودی نفرینم کرد

اخه نمیدونم چرا دیگرانو ب من ترجیح میده هی میگه خواهر شوهراتو بزاررو سرت حلوا حلوا کن اونم چ خواهر شوهرایی اتقد بهم تیکه انداختن انقدر بیخودی باهام قهر کردن انقدبخاطرشون از شوهرم کتک خوردم که خدا ازش نگذره (ب خاطر این خانواده همه رفتارای همسرمو تحمل کردم چه کتکایی نخوردم از خونه مینداختتم بیرون ولی خوب کجا میرفتم تو حاملگی تا هفت ماه کتم میزد )

چیکار کنم راهنماییم کنین از زندگی خیییلی خستم ارزوی مرگ دارم از بچه هام نبودن یه کاری میکردم

اخه منه بد بخت یه شوهر درستو حسابی ام ندارم که اگه عین رباط باشم وچشم بگم خوبه خدا اون روزو نیاره بخوام باهاش حرف بزنم یعنی سونامی میشه..خدا کمکم کن از زندگی سیرم😢😭😭

بابا اصلا حرف نمیزنم ..بهم میگه رفتی خونشون میگم اره بعد با دعوا داد بیداد میگه دروغ میگی تو نرفتی ..اخه به اون چی ارتباطی داره ..خانوما کسی مادرش مثل واسه من هست یانه نمیدونم چرا باهام اینجوریه ..مادر شوهرم فقط با دختراش خوشه تازه تشویقشونم میکنه ک خونه مادر شوهراتون نرید فقط بیاید خونه من اگه مادرشوهراشون ب دختراش ی حرف کوچیک بزنن اون باهاش قهر میکنه ..ولی واس من چرا اینجوری ..اخه مادرشوهرم خیلی بهم بدی کرده خیلی اذیتم کرده به اشنای مامانمینا گفته بود میخوایم اوا رو طلاق بدیم که یه جنگ اساسی افتاد بین منو شوهرم که مامانم خودشم فهمید اون این حرفوزده