دیشب بابام با مامانم کیک خریدن اومدن خونم
شوهرم که امروز ناهار نیومد گف اضافه کارم
دسته خرم نخرید توخونه هم تنهام گذاشت
حالا من اینقدر احمقم روز تولدش 9روز بعد از زایمانم میگذشت ازصبح تا ظهر تو بازار بودم براش 2ملیون لباس خریدم بادکنک آرایی کردم خانوادشو دعوت کردم شام دادم
انتظار یک شاخه گل داشتم